جدول جو
جدول جو

معنی کهن گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

کهن گردیدن(شُ دَ)
کهن گشتن. رجوع به کهن گشتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ هََ)
پهن شدن. عرض. (منتهی الارب). عراضه. (منتهی الارب). پهن گشتن. پخچ شدن. گسترده شدن. رجوع به پهن شدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دوموی شدن: اکتهال، کهل گردیدن. (منتهی الارب). رجوع به اکتهال و کهل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ کَدَ)
کهنه شدن. کهنه گشتن. فرسوده شدن: اکماد، کهنه گردیدن جامه. (منتهی الارب). رجوع به کهنه شدن و کهنه گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ دَ)
کند شدن. از برندگی افتادن:
هنر با خرد در دل مرد تند
چو تیغی که گردد به زنگار کند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رَ نَدَ)
کور شدن. نابینا شدن: عمی، تعمی، کور گردیدن. (منتهی الارب). و رجوع به کور شدن و کور گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ دَ)
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَهََ وْ وُ رَ تَ)
رهاگشتن. خلاص شدن. رها شدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به رها گشتن و رها شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پهن گردیدن
تصویر پهن گردیدن
پهن شدن پهن گشتن
فرهنگ لغت هوشیار